توضیحات
این کتاب درصدد نقد خودتعریفگری مدرنیته و در نتیجه استعلا بخشیدن به خودش و استفاده از برچسب غیرمدرن و عقبمانده برای توصیف دیگریهاست. جوامع غیرغربی طبق الگوی مرحلهگرایی و تطبیقی که در تفکر اجتماعی روشنگری و سپس در جامعهشناسی کلاسیک غالب است، در مرحلۀ عقبتر و درجۀ تمدنی پایینتر هستند. نظریههای متأخرتر که تحتتأثیر تبعات جنگ جهانی دوم علیه نازیسم و در فضای رقابت با کمونیسم هستند نیز دیگریهای مدعی نظمبخشی را یک کلیت تمامیتخواه فرض کردهاند که همچون فاشیسم و نازیسم و کمونیسم حتی اگر در دورۀ مدرن باشند بازهم مدرن نیستند. نهتنها آنها دیگری مدرنیتۀ غربی منتهی به نئولیبرالیسم هستند، بلکه یک مثال و الگوی نمادین از شکست هرگونه تلاش تمدنگرایانه برای ارائۀ جایگزین نیز محسوب میشوند. بر اساس این نظریهها حالا هرگونه تفکری که تلاش میکند در زمانۀ حال زندگی کند، اگرچه در دورۀ تاریخی مدرنیته زندگی میکند و از فناوریهای مربوط به این زمان بهره میبرد، جز بنیادگرایی یا رمانتیکگرایی خطرناک چیزی در چنته ندارد. فقط آنهایی مدرن فرض میشوند که بتوانند از بنیادهایشان بگریزند (کارکردگرایی ساختاری و نوسازی) یا دستکم بتوانند در عین اتصال به اصول و بنیادهای مدرنیتۀ غربی، خاصبودگیهای فرهنگی (که از اصول عقبماندهشان جدا شدهاند) خود را حفظ کنند و شعبهای محلی از مدرنیته را تأسیس کنند. نمایندگان این تفکر اخیر نظریههایی مثل مدرنیتههای چندگانه یا افکار امثال هابرماس و گیدنز هستند. تفکری که شاید رویکرد غالب در جامعهشناسی ایران این روزهاست. موضوعی که تحتعنوان مدرنیتۀ ایرانی شناخته میشود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.